گاهی وقتها انقدر خرابی که یه نخ بهمن جوجه دمه پنجره اتاقت برات کمه

گاهی وقتها انقدر خرابی که راه رفتن تو یه  کوبر هم برات کمه

گاهی وقتها انقدر خرابی که تبسم مادرت هم برات کمه

گاهی وقتها انقدر خرابی که مردن هم برات کمه  

کی میدونه چی می دونه که چرا من دیشب اون حال و داشتم

کجایی ؟ کجایی ؟ کجایی ؟

فکر نکن از این چیزا خسته می شم و ولت می کنم می رم دنبال یکی دیگه

انقدر بچه نیستم نفهمم به خاطر من تو این وضعیتی ...

امروز ، روز دومه که خبر ازت ندارم .. تازه بیدار شدم دیشب نخوابیدم ...

دلم SmS میخواد

این چند وقت اتفاقایی افتاده که احساس می کنم یه جورایی خدا داره کمکم می کنه

نمی دونم چرا ققط تو رو ازم دور کرده ... ولی  مطمئنم این هم حکمتی داره...

سخته ولی می دونم پایانه خوشی داره .. من که اهل کم اوردن تو این یه مورد نیستم

هم ناراحتم ، هم خوشحال ...  

ولی دلتنگتم

Ate H3 23et dare Ziad @. Ob3 (*)va  Y 2ta khat rosh ziad

 

 

 

حالم گرفته اس

یه اتفاق قابل توحهی واقعا باید بی افته

تا منو از این وضع خارج کنه !‌

...

 

The eagle never lost so much time as when he submitted to learn from crow

عقاب هرگز در یاد گیری از کلاغ زمان را از دست نمی ده .

 

 

قسمتی از فیلم Dead man .

 

انا الله و انا الیه الراجعون

 

 

اول که رسیدم فکر کردم خوابه و دارن اشتباه می کنن

ولی

بعد از چند وقت اولین باری بود که می دیدمش راحت خوابیده و بی قراری نمی کنه !

خیلی راحت مرد .. ولی به نظرم مردن سخت امد ... خیلی جا خوردم ...

 یه ذره جا ! یه ذره خاک رس ! چند قطعه سنگ سیمانی ...

 و نه بیشتر و نه کمتر !!‌

            خدا بیا مرزتت بابا علی !‌

Fourth

 

f4our